روزی
از روزها که اژدها کوچولو و دوستش ماتیلدا در جنگل صخره ای مشغول گردش بودند
طوفان شدیدی آنها را غافلگیر کرد آنها فوراً به یک قصر متروک که همان نزدیکی بود
پناه بردند آنجا از طوفان و باران خبری نبود اما واقعا ترسناک بود آن ها فکرش را
هم نمی کردند که مجبور شود یک شب ترسناک را در یک قصر کنار شونه به سر ببرند با
دوازدهمین ضربه برج ساعت باد سردی در اتاق پیچید و بعد اتفاقاتی افتاد که حسابی
ترس و وحشت به جانشان انداخت.
دیدگاه شما
نظرات کاربران ( 0 نظر)