من
غمگینم ؛ درست شبیه یک ناخدای تنهای یک پا توی یک جزیره گیر افتاده و کشتی هایش
غرق شده اند . غمگینم از این که بابا کشتی ندارد و من را پشت فرمان کشتی
نمینشاند و من روی موج های آبی کشتی رانی نمیکنم غمگینم ، بابا هم غمگین است .
هیچ کدام ملوان و دزد دریایی نیستیم ، اما کشتی های هر دویمان غرق شده اند
دیدگاه شما
نظرات کاربران ( 0 نظر)