گایتان ، نوجوانی دوارده ساله ، با چشمان پانسمان شده ؛ در بیمارستان بستری است هنگامی که پلیس از او سوال می کند ، نمی داند چه بگوید چرا که همه چیز را درباره قتلی که او تنها شاهد آن بوده ؛ فراموش کرده است ... او موقتا بینایی اش را زا دست داده است و میترسد . ترس از کوچک ترین صدای مشکوک ؛ ترس از افراد ناشناس که سعی می کنند وارد اتاقش شوند .. و و....................
دیدگاه شما
نظرات کاربران ( 0 نظر)