سرافینا
دختر نوجوان یتیمی است که بعد از مرگ مادربزرگش برای زندگی نزد خاله اش می رود.
خاله پس از مدتی او را به مدرسه شبانه روزی می فرستد. سرافینا در شبانه روزی
دروغی سرهم می کند که این دروغ معمولی مشکلاتی را برای او به وجود می
آورد...
همین طور آن جا نشستم و سعی کردم که خودم را به وضع جدیدم عادت بدهم؛ به
عصبانیت خاله ادنا و حرف هایی که درباره مادرم زده بود، و این که خانم گراهام هم
همه چیز را درباره من می دانست فکر می کردم. دیگر هر چه کوشش می کردم محال بود
بتوانم خودم را خوب جلوه بدهم. حالا دیگر خاله ادنا هرگز حرفم را باور نمی کرد.
حس کردم زیر پایم خالی شده است...
دیدگاه شما
نظرات کاربران ( 0 نظر)