پدر
و مادر جیمز مرده اند. او با دو خاله خود زندگی میکند که مثل هیولاها بداخلاق
هستند و جیمز را کتک می زنند یک روز ه جیمز داشت از تنهای÷ی گربه میکرد اتفاقی
جادویی که زندگی جیمز را تغییر داد یک هلوی بسیاز بزرگ و زیبا در خانه ی خاله های زشت بداخلاق و بدجنس ظاهر شد و
راستش را بگوییم یک عنکبوو یک هزارپا و یک کرم هم همراه هلو ظاهر شدند که خب
حشرات خیلی خوبی بودند جیمز دوستان جدیدی پیدا کرد امام ماجراهای هیجان انگیز
تازه از اینجا شروع می شود و این گروه عجیب و غریب مجبورند مسافرتی را سوار بر هلو شروع کنند که
از خودشان عجیب و غریب تر وباورنکردنی تر است.
دیدگاه شما
نظرات کاربران ( 0 نظر)