آب در چشمان عباس، غلتان و پیچان، بر روی
بستر سنگفرش شهر، می روید و انعکاسی از آسمان و آفتاب تلألؤ قشنگی داشت.در کناره
های نهر، اینجا و آنجا، علف های صحرایی شادابی روییده بودند؛ آن چنان که با
تماشایشان آدمی فراموش می کرد در وادی خشک «طف» قرار گرفته است. اما این همه
دلاویزی و این همه کرشمه آب را عباس ندید.
دیدگاه شما
نظرات کاربران ( 0 نظر)