سیب
دخت صبحش را با آبتنی توی برکه شروع کرد موقع برگشتن یک سطل آب هم آورد
آب را توی یک خمره ی بزگ سفالی ریخت بعد چندتا سیب زمینی شیرین برای صبحانه آب
پز کرد قهوه ام حاضر بود
کمی نارگیل روی سیب زمینی ها رنده کرد
خیاربانو که بوی خوش قهوه به دماغش خورده بود خودش را به آشپز خانه رساند .
خیاربانو پرسید : (( صبحانه حاضر نشده ؟
سیب دخت لبخند زد و جواب داد : (( بله حاضر ! )) ..
دیدگاه شما
نظرات کاربران ( 0 نظر)