من
آبجی بابا و مامان ، با یک بی بی با صفا توی یک خانه به قد یک بوم کوچک سفید
نقاشی کنار هم زندگی که نه صفا می کنم .
یک گوشه این تابلو هم یک قفس است بایک قناری خوشگل و سبز که یک دم آرام و قرار
ندارد .
قناری جفت و همدم و رفیق بی بی شده است با این که بی بی ، در قفس قناری اش را
چفت نمی زند و پرهایش را نمی چیند
اما شده عینهو کفتر جلد بی بی و یک
روز برایش چهچه می زند و آواز می خواند او این را از لپ های گل انداخته و چشم
های تنگ
و ریزشده اش که وقت خنده صورتش را بامزه تر میکند می فهممم .
دیدگاه شما
نظرات کاربران ( 0 نظر)