به گزارش روابط عمومی انتشارات علمی و فرهنگی به نقل از روزنامه آرمان، مصطفی فرهنگی (منتقد ادبی) نوشت:
پاییزی که گذشت (پاییز 1399) انتشارات علمی و فرهنگی یک رمان ایرانی منتشر کرد؛ خدمتکار مشیرالدوله نوشتهی محسن هجری.
خدمتکار مشیرالدوله داستان جوانی است به نام سیاوش دشتبان که چند وقتی است از کاشان به تهران آمده تا در رشتهی خودش یعنی نمایشنامهنویسی فعالیت کند. او به کمک دوستش مرتضی با خانمی به نام ژاله مشیری آشنا میشود و میکوشد از طریق این آشنایی وارد دنیای حرفهای تئاتر شود.
سیاوش با طرح نمایشنامهای که برگرفته از «افسانهی محبت» صمد بهرنگی است وارد دفتر ژاله مشیری میشود و قراری گذاشته میشود تا متن نمایشنامه، نوشته و اجرا شود؛ اما به دنبال اتفاقاتی که در داستان میافتد قرار، تغییر میکند و تصمیم گرفته میشود نمایشنامهای درباره مشیرالدوله نوشته شود.
محسن هجری با نگارش این رمان، نمونهی خوبی از رمانی بهشدت خوشخوان را به مخاطب تحویل داده است. او از نزدیکترین و سادهترین زبان برای رمانش استفاده کرده و با محاورهکردن دیالوگها و بهرهگیری از ظرفیت زبان و اصطلاحات عامه، هیچ فاصلهای بین خود و مخاطبانش باقی نمیگذارد. کافی است این رمان را شروع کنید؛ موج اتفاقات داستان، شما را تا انتها خواهد برد.
اگر این رمان را در دست بگیرید و بخوانید آن را اثری چابک خواهید یافت؛ به این معنا که چیزی مازاد بر نیاز در آن دیده نمیشود. نویسنده نه با توضیح اضافه و پرگویی حوصله مخاطب را سر میبرد و نه تلاش میکند خودش یا قدرت قلمش را بالاتر از اثر به رخ مخاطب بکشد. غالباً همه چیز در خدمت داستان است. داستانی که قرار است در درجه اول سرگرمکننده باشد و بعد از آن هر مخاطبی به اندازهی توان، ظرفیت و البته میلش، میتواند سراغ لایههای دیگر رمان برود.
خدمتکار مشیرالدوله پر از خُردهروایت است؛ قوچعلی و دختر پادشاه، سیاوش و سیمین، سیاوش و ژاله، مرتضی و شهرزاد، مشیرالدوله و یارعلی، یارعلی و زینت و ... . نقطهی قوت این رمان در ایجاد اتحاد بین این خردهروایتهاست؛ قوچعلی که ذهن نمایشنامهنویس جوان را درگیر خود کرده گاه خود را در کالبد مرد همسایه به سیاوش نشان میدهد؛ گاهی سیاوش خود قوچعلی میشود و سیمین، دختر پادشاه. انگار این دو با یک مانع مشترک روبهرو هستند.
خدمتکار مشیرالدوله آنطور که ژاله و سیاوش نگران نمایشنامهی خود هستند درگیر تم ِ هندی پسر گدا و دختر پادشاه نمیشود؛ نویسنده تسلطش را به نمایش میگذارد و جایی از دستش در نمیرود.
اما بیراه نیست اگر متن داستان را از زوایهی دیگری نیز بسنجیم. گاهی در لابهلای داستان، حرفهایی میشنویم (یا بهتر است بگوییم میخوانیم) که بهاصطلاح گلدرشت است؛ بعضی حرفها و نقدهای اجتماعی یا سیاسی، اخلاقی یا فرهنگی و .... آنقدر رو و عیان هستند که من ِ مخاطب را پس میزنند. مثلا:
«دیدن کتاب در دست مردم هم چیزی مانند درصد احتمال شکلگیری حیات بر روی کرهی زمین است. تکوتوکی هم نشریات ورزشی دستشان است تا دعواهای سرخ_آبی را دنبال کنند. فکر میکنم سرانهی مطالعه در ایران که چند وقت پیش از زبان یکی از دولتیها شنیدم، پیشبینی آینده بود که به اشتباه اسمش را آمار وضعیت موجود گذاشته بود. شاید هم من تند میروم و بیشتر از نوک دماغم را نمیبینم». صفحه 89
یا
«آلودگی هوا بیداد میکند. دلم برای مأموران راهنمایی میسوزد که از اولین قربانیان این هوای آلوده هستند. ماسکی که جلوی دهانشان زدهاند بعید است بتواند از ورود این هوای آلوده به ریهشان جلوگیری کند و شاید فقط مانعی برای ذرات معلق در هوا باشد. چند روز پیش در تیتر یکی از روزنامهها خوانده بودم که میزان تلفات آلودگی هوا در تهران سالانه حدود شش هزار نفر است». صفحه 125
خدمتکار مشیرالدوله مثل یک آسمان ِ روشن و شفاف است که ناخوشایندیها (که زیاد هم نیستند) زود در آن دیده میشوند. شخصیتها پیچیدگی ِ عجیبی ندارند. مخاطب را دست نمیاندازند و سادگی اهالی کویر در این رمان به خوبی دیده میشود؛ مثل پدر سیاوش که شاید در ظاهر کمی تند و سختگیر باشد اما مهربان و خیرخواه است.
این کتاب گزینهی بسیار خوبی است برای کسانی که میخواهند خودشان یا نزدیکانشان را به خواندن رمان علاقهمند کنند و عادت دهند. بارها گفته و شنیده شده که خواندن رمان تجربهی زیستی انسانها را زیاد میکند و عرض زندگی را گسترش میدهد. رمان آن چیزی است که به افراد بینش میدهد و آنها را عمیقتر میکند. در کنار خواندن و توجه به آثار کلاسیک و برتر جهان، میدانیم که باید حواسمان به آثار داخلی خودمان باشد و زرق و برق رمانهای (بعضاً کمارزش) خارجی، ما را از تولیدات ادبی داخلی غافل نکند.
خدمتکار مشیرالدوله نوشتهی محسن هجری برای اولین بار در پاییز 1399 از سوی انتشارات علمی و فرهنگی در 500 نسخه و با قیمت 45 هزار تومان منتشر شده است.