ۀبه گزارش روابط عمومی انتشارات علمی و فرهنگی در نخستین نمایشگاه مجازی کتاب تهران که از یکم تا دهم بهمن 1399 برگزار شد، پرفروشترین کتاب این انتشارات، کتاب خشم و هیاهو اثر ویلیام فاکنر با ترجمۀ بهمن شعلهور بود. به همین بهانه، نگاهی کوتاه و گذرا خواهیم داشت بر این اثر.
خشم و هیاهو اثری است پازلمانند دربارۀ خانوادهای با چندین راوی. بسیاری این اثر را بهترین کتاب فاکنر میدانند. «این رمان پیچیده که تارهای پیچاپیچی از یادآوری است، مظهر هیچ و در عین حال همه چیز است. داستان خانوادۀ کامپسون است که ابتدا از زبان بنجی دیوانه حکایت میشود. برادرهای بنجی، کونتین و جاسن و خواهرش کدی اگر دیوانه نباشند، لااقل انسانهایی هستند که احوال و اوضاع چنان حیرانشان کرده است که اخلاق قراردادی دیگر نمیتواند برایشان وسیلۀ تسلط بر سرنوشت باشد.» گفته شده عنوان خشم و هیاهو از نمایشنامۀ مکبث اثر ویلیام شکسپیر وام گرفته شده است؛ «زندگی داستانی است لبریز از خشم و هیاهو، که از زبان ابلهی حکایت میشود و معنای آن هیچ است.»
در آثاری که فاکنر خلق کرده جلوهای از خانواده و جامعه به نمایش گذاشته شده که در حال افول است. فاکنر که به نوعی از پیشگامان ادبیات مدرن محسوب میشود از ساخت و فرمهای قبل از خودش عبور کرد و به فرمی رسید که زمان روند طبیعی و معمول خود را طی نمیکند.
او در خطابۀ خود به مناسبت قبول جایزۀ نوبل در ادبیات گفت:
«احساس میکنم این جایزه را نه به شخص من، بلکه به کار من دادهاند، کاری که حاصل عمری عذاب و عرقریزی روح انسان بوده است. و این نه برای افتخار و نه برای سودجویی، بلکه بدانروی بوده است که از مایههای روح آدمی، چیزی آفریده شود که پیشتر وجود نداشته است. پس من این جایزه را تنها به امانت نزد خود دارم.»
مطابق انتظار خیلیها نسخۀ سینمایی این رمان هم ساخته شده است که تفاوتهایی با اصل داستان دارد.
اما ترجمۀ این کتاب؛ بهمن شعلهور مترجم این کتاب که دیروز (17 بهمن) سالروز تولدش بود، هنوز بیستساله نشده بود که ترجمۀ خشم و هیاهو را به پایان برد. جسارت او در ایام جوانی در ترجمۀ اثری که خیلیها حتی خواندن آن را سخت میدانند ستودنی است. در ادامه بخشی از متن رمان خشم و هیاهو اثر ویلیام فاکنر را با ترجمۀ بهمن شعلهور میخوانید.
صفحه 108: پشهها درست بالای سطح آب به درون سایۀ پل میرفتند و بیرون میآمدند. اگر فقط میشد آن پشت جهنمی باشد، شعلۀ پاک و هردوی ما، مردهتر از مرده. آنوقت تو تنها مرا خواهی داشت، تنها مرا، هر دوی ما در میان نیشخند و دهشت آنسوی شعلههای پاک. پیکان بیحرکت افزایش مییافت. بعد، ماهی قزلآلا با یک چرخ تند، پشهای را با ظرافت به زیر آب کشید، با ظرافت غولآسای فیلی که یک پسته را از زمین بردارد. گرداب محوشونده در جهت جریان رانده شد و بعد، من دوباره پیکان را دیدم که بینیاش میان جریان بود. با ظرافت، همراه جنبش آب تکان میخورد، آبی که پشهها بالای سطح آن فرود میآمدند و بیحرکت میماندند. آنوقت، تنها من و تو در میان نیشخند و دهشت و محصور در میان شعلههای پاک.»