میخواهم نگاهی بیندازم به آنچه پیشینۀ «کتاب امروز» است. اتفاقی شماره پنجم این مجله را باز میکنم. آن را ورق میزنم. هیچ مطلبی نیست که بتوانم بهراحتی از آن عبور کنم یا روی آن مکث نکنم. روی جلد طرحی از محمد پروین گنابادی است.
مجله را که باز میکنی تبلیغ چند کتاب در صفحات اول دیده میشود و بعد طبق روال، فهرست مطالب. مطالب اصلی مجله با یک گفتگو شروع میشود. وزنۀ آدمهایی که دور میز نشستهاند به قیاس درنمیآید. هرکدام از این اسمها، برای مباهات هر فرهنگ کافی است؛ عبدالحسین زرینکوب، عبدالمحمد آیتی، محمدرضا حکیمی و احمد سمیعی گیلانی. همۀ این اسمها در گفتوگو با محمد پروین گنابادی (مترجم کتاب مقدمۀ ابنخلدون).
عکسها ... عکسها... این عکسها چه حس غریب آشنایی در ما زنده میکنند. چهرۀ جوان نامهای آشنایی که ما آنها را همیشه پیر میپنداشتیم. مثلا نام احمد سمیعی گیلانی آنقدر برای منِ نویسنده بزرگ است که انگار او را از ابتدا 100 ساله میدانستم؛ آدم عکس جوانیاش را باور نمیکند. یا حتی زرینکوب، یا حتی آیتی... اصلا همهی این عکسها حس کنجکاوی عجیبی از زندگی صاحبانشان را در ما زنده میکنند.
از فصل مربوط به کارنامهٔ محمد پروین گنابادی که عبور میکنم میرسم به نقد یک کتاب. کتابی که امروز برای همنسلان من و حتی نسل جوانتر از من منبع موثق و کارآمدی است؛ کتابی به نام «شعر نو از آغاز تا امروز» اثر محمد حقوقی که شرکت سهامی کتابهای جیبی آن را سال 1351 در 450 صفحه منتشر کرده بود.
حالا فکر میکنید چه کسی نقد این کتاب را نوشته؟ احمد سمیعی گیلانی.
بیایید چند خط از اول این نقد را با هم بخوانیم:
«کتاب شعر نو از آغاز تا امروز اینک بیش از سه ماه است که به بازار آمده است. با اینهمه تاکنون نقدی از سر حوصله از آن انتشار نیافته است. اگر هم جسته و گریخته یا سفارشی دربارۀ آن اظهار نظری شده باشد، نمیتوان به حساب عیارزدن گذاشت. حق این میبود که چنین کتابی بیش از اینها مدار بحث شود و جبههگیریهای پنهان در برابر آن آشکار گردد. هرچه هست، این اندازه بیتفاوتی اگر نمودار کماعتنایی نسبت به سرنوشت شعر فارسی نباشد نشانۀ نوعی دلمردگی در جامعۀ روشنفکری ما هست. نهتنها کتاب بلکه مقالهای از این دست، در پنجاه سال پیش میتوانست برای به راه افتادن جدال ادبی پرشوری بهانه و دستاویزی خجسته به دست دهد و قلمهای بسیاری را به گردش درآورد».
با خودم فکر میکنم بیهوده نیست که این کتاب اینگونه معتبر مانده. شاید یک دلیل محکمش این باشد که از نقد کسی مثل احمد سمیعی گیلانی گذر کرده است.
همچنان مجله را ورق میزنم. میبینم که غلامعلی حدادعادل که آن زمان حتماً جوانی جویای نام بوده، نقدی بر کتاب علم و تمدن در اسلام نوشتۀ سید حسین نصر با ترجمۀ احمد آرام نوشته. میبینم که پرویز منصوری کتاب قطور مردان موسیقی را موشکافی کرده. میبینم که دکتر عظیم وهابزاده و دکتر حسن مرندی با هم کتاب درست و نادرست در روانشناسی را بررسی کردهاند. میبینم که ...
میبینم که چه عشقی در تکتک این اسمها بوده تا کلمهها را کنار هم بچینند بلکه چراغ راهی روشن کنند.
اینجا را ببینید. عین متن را برایتان میآورم:
«سقوط آخرین کتاب مهم آلبر کامو نویسندهٔ معاصر فرانسوی است که در سال 1956 منتشر شد. این کتاب که به عقیدۀ بسیاری از منتقدان مشخصترین اثر آلبر کامو و حاوی آخرین پیام اوست بهزودی در سلسله انتشارات کتابهای جیبی با ترجمۀ شورانگیز فرخ منتشر میشود». و در ادامه بخشی از کتابی که قرار است به زودی منتشر شود آمده تا مخاطبان منتظر اثری خواندنی باشند.
ورق زدن این مجله قدیمی هنوز تمام نشده؛ نمیخواهم یکجا و یکباره ببلعمش؛ میخواهم آن را مزهمزه کنم. حالم خوش میشود. حیف بود که این مجله با این همه وزانت و بار علمی، زیر گرد و خاک خاطرهها بپوسد. حالم خوش میشود وقتی میشنوم بعد از 50 سال، این درخت پیر، دوباره جوانه زده است. حالم خوش میشود وقتی میشنوم باز هم «کتاب امروز» منتشر میشود و من میتوانم آن را بخوانم. حالم خوش میشود از اینکه بهزودی قرارست آن هشت شمارهٔ تاریخی در یکجا، کتابِ «کتاب امروز» شوند. حالم خوش میشود.