به گزارش روابط عمومی انتشارات علمی و فرهنگی، بهمن فرزانه به مدد همکاری با مؤسسه فرانکلین آثار مختلفی از جمله نامهای از پکن، داستان خانوادگی، دفترچۀ ممنوعه و دیر یا زود را منتشر و راهی کتابفروشیها کرد. این مترجم البته دائماً در تهران نبود بلکه در رُم اقامت داشت و مادرش به وکالت از او پیگیر انتشار آثارش میشد. مکاتباتی خواندنی میان بهمن فرزانه و افرادی چون کریم امامی و جهانگیر افکاری در گنجینۀ اسناد علمی و فرهنگی دیده میشود که برخی از آنها را از نظرتان میگذرانیم.
در میانۀ دهه 40 خورشیدی، بهمن فرزانه نامههای میکل آنژ به پدرش را ترجمه کرد و آن را برای انتشار به مؤسسه فرانکلین سپرد. جهانگیر افکاری که در آن زمان با انتشارات فرانکلین همکاری داشت، در نامهای که لحن تندی هم دارد خطاب به فرزانه مینویسد:
اگر مترجمی به سرنوشت مؤلف اثر دچار شود جای عجبی نیست. بس که میکلانژ از بیپولی شکایت میکند آهش تو را هم میگیرد. ولی رفیق، خودمانیم این چه اثری بود ترجمه کردی؟ از نظر تاریخی و برای کسی که در زندگی میکلانژ تحقیق کند این نامهها بد نیست. اما در ایران آیا 50 نفر مشتاق دارد؟ آخر نامههای یک هنرمند به پدرش به از این نمیشود. حیف از وقتی که روی آن صرف شد. میدانم سرت دارد گیج میرود ولی باید بگویم با کمال تأسف این نامهها نه ارزش ترجمه داشته است نه چاپ.
افکاری تنها چهار روز بعد از رد این نامهها، خطاب به نجف دریابندری مینویسد حالا که ترجمه میکلانژ را برای بهمن فرزانه پس فرستاده، بهتر است با شرط و شروط ترجمه اثری از لوئیجی پیراندلو، نویسنده ایتالیایی را به این مترجم واگذار کند.
سه روز بعد و در امتداد این نامهنگاریها به نامه دیگری خطاب به بهمن فرزانه بر میخوریم. جهانگیر افکاری در این نامه از مترجم میخواهد کتاب یکنفر... لوئیجی پیراندلو را، به شرط آنکه با کتابهای جیبی مناسب باشد ترجمه کند. به احتمال بسیار مراد او از یک نفر... همان اثرِ یکی، هیچکس، صدهزار است که بعدتر نیز نشر علمی و فرهنگی آن را چندین بار تجدید چاپ کرد.
پس از گذشت یک سال از موضوع ترجمۀ نامههای میکلانژ و همچنین ترجمۀ اثر پیراندلو، در هجدهم آذر 1348، بهمن فرزانه نامهای خطاب به کریم امامی مینویسد. آن طور که از این نامه بر میآید، اثر پیراندلو در مراحل انتشار بوده و موضوعاتی دیگر در میان است؛ فرزانه در ابتدا وضعیت خود را چنین توصیف میکند:
جناب آقای امامی، امیدوارم که حالتان خوب باشد. قبل از هرچیز باید از زحماتی که به شما میدهم یک دنیا تشکر کنم. از لطفی که به من دارید واقعا ممنونم. مخصوصاً از اینکه این اواخر مادرم با پیراندلو خیلی مزاحم شما شدند. امیدوارم که مزاحمین خیلی مزاحمی نبوده باشند!
حال من بد نیست. هوا بینهایت سرد شده است در نتیجه بیشتر اوقات پای بخاری نشسته و مشغول کتاب خواندن هستم (البته اگر دانشگاه فرصتی باقی بگذارد!)
کتابهایی که بهمن فرزانه تا پیش از اثر پیراندلو و در همکاری با نشر فرانکلین منتشر کرده بود همگی قطع خاص کتابهای انتشارات جیبی را داشتند و او در این نامه با لحنی طنزآمیز از خواسته خود برای تغییر جلد کتابش سخن گفته است.
آقای امامی، از موقعی که برای مؤسسه فرانکلین شروع به ترجمه کردم، همیشه آرزوی یک کتاب Hard Covers به دلم مانده است. دیگر کتاب جیبی راضیام نمیکند. البته این خیلی ایدۀ مزخرف و بچگانهای است ولی گاهی آدم بزرگها هم هوسهای بچگانه میکنند! چه میشود کرد.
به هرحال خیلی مایلم کتابی در قطع بزرگ داشته باشم. نمیدانم آیا شما کتاب بهخصوصی در نظر دارید یا نه؟
بهمن فرزانه در ادامۀ این نامه، دو نویسندۀ ایتالیایی و آمریکایی به نامهای آلبرتو بویلاکوا و کارسون مککالرز را برای ترجمۀ آثارشان پیشنهاد داده است.
دو ماه بعد یعنی در تاریخ 2 دی 1348 کریم امامی برای پاسخ به نامۀ بهمن فرزانه دست به قلم میشود. امامی در این نامه از تراکم بالای ترجمۀ آثار گفته و نوشته که مؤسسه فرانکلین فعلا دستورِ ترجمه بس داده است. دلیلش را به قلم خودِ امامی بخوانیم:
...ماجرای قرارداد پیراندلو طولانی شد و در واقع به همت سرکار خانم مادرتان بود که فیصله یافت. در غیر این صورت امکان داشت به یک ترتیبی معذرت بخواهیم. البته نه به خاطر کیفیت ترجمه بلکه به خاطر تراکم یعنی وجود مقدار زیادی ترجمۀ چاپ نشده در انبار. از این رو مدتهاست که به ناچار دستور ترجمه بس دادهایم.
امامی در این نامه که تصویرش را در ادامه میبینید، به سیاست جدید فرانکلین اشاره کرده است. این سیاست به جای ترجمه از ترجمه، ترجمه از زبان اصلی را در دستور کار داده بود و از همین روی کریم امامی به بهمن فرزانه یادآور میشود که او فقط باید از زبان ایتالیایی ترجمه کند مگر آنکه انگلیسی و فرانسه را نیز در حد ایتالیایی بداند. در انتهای نامه، کریم امامی به بهمن فرزانه این خبر خوش را داده که رؤیای او درباره انتشار جلد سخت کتابش به حقیقت پیوسته است.