به گزارش روابط عمومی انتشارات علمی و فرهنگی، ویلیام شکسپیر احتمالأ در سال 1606 تراژدی شیرشاه (King Lear) را نوشت. جواد پیمان این اثر را میانۀ دهه 30 خورشیدی به ترجمه رساند و نخستین چاپ ترجمۀ فارسی این نمایشنامه در سال 1340 عرضه شد. آنطور که از اسناد دو اثر مکبث و لیرشاه بر میآید، احسان یارشاطر بر فرایند ترجمۀ آنها نظارت داشته است. در ادامه برگهایی از اسناد مرتبط با لیرشاه را با هم مرور میکنیم.
نخستین سند، تصویرِ نامهای است به تاریخ چهارم شهریور 1336 از جواد پیمان به احسان یارشاطر. پیمان که در هنگام نوشتن این نامه در اهواز به سر میبرده است، از نبود بنگاه ماشین نویسی در محل سکونت خود و لزوم پاکنویس کردن اثرش میگوید:
پیوست 16 صفحه پاکنویس شده از ترجمۀ کینگ لیر را تقدیم میدارم. متأسفانه هرچقدر در این شهر کاوش کردم بنگاه ماشیننویس نیافتم و چون کار همکاران ماشیننویس بنده نیز بهقدری زیاد بوده که اگر هم تقاضای بنده را میپذیرفتند، یکی چند هفته ممکن بود طول بکشد تا این چند صفحه آماده شود. از این رو بهتر دیدم که خود مجددأ آنها را پاکنویس کرده و تقدیم دارم تا سریعتر امر سرکار عالی را انجام داده باشم.
کتاب لیرشاه در ابتدا قرار بود به دو ترجمه منتشر شود، البته آنطور که این سند به تاریخ 10 تیر 1336 روایت کرده است.
.
اما متن نهایی این ترجمه تنها به زبان فارسی منتشر شد. برای یافتن دلیل چنین رخدادی شاید بهتر است نامهای از اسماعیل سعادت خطاب به احسان یارشاطر را بخوانیم؛ او در جایی از نامۀ خود مینویسد:
آنچه در نظر اول جلب توجه میکند این است که ایشان تصور کردهاند که طنین شعر شکسپیر را با استعمال زیاد کلمات عربی بهجای کلمات فارسی میتوانند در ترجمه بیاورند. بیهوده جملاتی از قبیل:
خداوندا مرا خبری نباشد.
آیا او دست نگاشتن این نامه را دارا بوده است؟
تو ازین پس او را به منزل دوست ارجمندی به یادآر.
گنگی ذاتی که غالبأ نمیگذارد آنچه قصد انجام دادنش را دارد به گفتار آید بوده؟
به هر وسعت که بتوانم...
در این ترجمه فراوان است و همین امر باعث شده است که در آن لطف سخن شکسپیر کمتر دیده شود.
سعادت در ادامه می نویسد:
این ترجمه شایستگی آن را ندارد که متن انگلیسی آن را هم مقابلش چاپ کنیم.
اما همۀ بازخوردها این چنین منفی نبوده است، به عنوان مثال مجتبی مینوی در نامهای به احسان یارشاطر ترجمه این اثر را خوب و البته قابل بهتر شدن ارزیابی میکند.
این ترجمه را اجمالأ نگاهی کردم و بر صفحۀ اولش بعضی یادداشتها و پیشنهادها نوشتم. قسم نمیتوان خورد که از این بهتر نمیشود این نمایش را ترجمه کرد، ولی بهنظر میرسد که انگلیسی را خوب فهمیده باشد و در فارسی بودن و ادبی بودن ترجمه سعی کرده باشد و این اولین کوشش اوست در این باب. ممکن است بعد از این بهتر شود، و حتی یکبار دوبار بخواند .... بههر حال از برای چاپ خوبست منتهی هریک از این نمایش و کتابهای عمدهای از این قبیل باید چند بار ترجمه و نشر شود و مورد انتقاد بشود و اشخاص مختلف خود را در ترجمۀ آن بیازمایند تا روزی ترجمۀ حسابی درجۀ اولی بیرون بیاید.
اما مهمترین سند در ارتباط با این اثر را شاید بتوان نامۀ احسان یارشاطر به جواد پیمان دانست؛ او در این نامه ضمن اشاره به تهیۀ نسخه آکسفورد و کمبریج لیرشاه برای مترجم، نکاتی چند را در ارتباط با ترجمه بر میشمارد:
• اولا در مواردی که ترجمه بدون توجه به متن اصلی روشن یا مفهوم نیست. بد نیست که توضیحی در حاشیه اضافه شود بهخصوص در مواردی که صنعت ایهام یا تجنیس در متن اصلی موجب ابهامی در ترجمۀ فارسی میشود. مثلا در صفحه اول عبارت «به چه وضعی حمل کنم؟» مسلماً محتاج چنین توضیحی است.
• ثانیاً در مورد اشخاص باید عنوان آنها به فارسی روشن و رسا باشد. مثلا حق این است که نوشته شود «دوگ گلاستر» یا «امیر گلاستر» و یا «دوک آلبانی» یا «امیر آلبانی» ولی اگر در ترجمه مثلاً گفته شود «گلاستر» یا «آلبانی» نظیر این خواهد بود که ما بهجای «امیر خراسان» یا «حاکم کاشان» بگوئیم «خراسان گفت» یا «کاشان چنین کرد».
اثر لیرشاه با وجود این انتقادات و ارزیابیها تنها در بازۀ زمانی 1340 تا 1359 سه نوبت به انتشار رسید. گفتنی است استقبال از این ترجمه همچنان هم ادامه دارد، تا جایی که چاپ سیزدهم آن در سال 1399 به بازار عرضه شد.