به گزارش روابط عمومی انتشارات علمی و فرهنگ، در نوامبر سال 1797 ناشری به نام کادل در در لندن، نامهای از یک کشیش دهکده دریافت کرد که مضمونش چنین بود: «نویسندۀ نامه نسخۀ خطی داستانی را در اختیار دارد و در صورتی که ناشر مایل باشد، آن را برای مطالعۀ او و برای اینکه ببیند آیا قابل چاپ هست یا نه، خواهد فرستاد.» ناشر البته این نامه را رد کرد و به بایگانی سپرد. اثر تا هجده سال بعد بایکوت شد و پس از انتشار هم در عوضِ نام نویسنده، تنها عنوانِ یک خانم دیده میشد. آن خانم و آثارش اما بعدها اهمیتی بسیار پیدا کردند، تا جایی که امروز به سختی میتوان از ادبیات انگلیس گفت و نامی از جین آستین نبرد.
جین آستین در 16 دسامبر 1775 در جنوب شرقی انگلستان و در خانوادهای متوسط به دنیا آمد. پدرش کشیش بود و به جز او، هفت فرزند دیگر داشت. آستین از 9 سالگی هرآنچه طبق رسم آن زمان برای دختر یک کشیش دهکده لازم بود را آموخت. این مسیر تا 14 سالگی ادامه پیدا کرد و او را به هنرهایی از جمله موسیقی و سوزندوزی مسلط کرد. البته در کنار فراگیری هنر، او زبان فرانسوی و ایتالیایی را هم آموخت و اندکی بعد، زندگی ادبی جین آستین با نوشتن نمایشنامههایی شروع شد؛ نمایشنامهها را تئاتری محلی اجرا میکرد و هدف آستین از نوشتن آن سرگرمی بود.
بسیاری از کتابخوانها حداقل یکی از داستانهای جین آستین را تورق کرده و یا خواندهاند؛ مشهورترین این داستانها غرور و تعصب (Pride And Prejudice) است. این اثر را جین آستین در سال 1796 و در بیست و یکسالگی نوشت، اما برای سالها منتشر نشد. پدرش در سال 1797 درخواست انتشار کتاب دختر را داد اما این درخواست از سوی ناشر رد شد، تا هجده سال بعد یعنی 1813. انتشار غرور و تعصب به سرعت جین آستین را محبوب کرد و کتابش در کمتر از دو سال به چاپ دوم رسید. این اثر در ایران نخستین کتاب آستین بود که در سال 1336 زیر نظر احسان یارشاطر و به ترجمه شمس الملوک مصاحب در دسترس ایرانیان قرار گرفته بود. کتاب را در آن زمان بنگاه ترجمه و نشر کتاب چاپ کرده بود؛ البته این ترجمه را نشر علمی و فرهنگی همچنان با همان برگردان تجدید چاپ میکند.
دیگر آثار جین آستین همچون اِما، ترغیب و عقل و احساس نیز امروز به مدد ناشرهای مختلف در ایران ترجمه شده و در دسترساند که شناختهشدهترین این ترجمهها را رضا رضایی برای نشر نی انجام داده است.
عمده داستانهای جین آستین در مناطق ییلاقی اتفاق میافتند و شخصیتهای آن نیز افراد طبقۀ متوسطِ جامعۀ قرن هجدهم و نوزدهم انگلستاناند. زمینهای که بازتابدهندهٔ زندگی شخصی آستین بود؛ زیرا او نیز اکثراً در مناطق ییلاقی اقامت داشت و در سراسر عمر خود تنها به لندن و باث (شهری در ناحیۀ جنوب غربی انگلستان) مسافرت کرد.
علاوه بر آنچه گفته شد، سوی مهم زندگی جین آستین را شاید بتوان گریز او از شهرت دانست، اگرچه دامنۀ طرفداران او به افراد مشهور میرسید. در سال 1815 ولیعهد انگلستان که از طرفداران آثار جین آستین بود، پس از آنکه از حضور او در لندن مطلع شد، از آستین دعوت کرد تا از کتابخانه کارلتن هوس دیدن کند. کتابدار این کتابخانه از آستین خواست تا کتاب آتی خود را به ولیعهد تقدیم کند و بعداً کتابی راجع به خانواده ولیعهد و مفاخر و مآثر اسلاف او بنویسد؛ اما جین آستین جوابی به او داد که خواندنش خالی از لطف نیست:
«...نهایت لطف شماست که به من اشاره کردید کتابی در این مورد بنویسم که مسلماً به نفع من خواهد بود. من میدانم که داستان مربوط به تاریخ و افتخارات خانوادۀ «ساکس کابورک» هم برای استفاده و هم برای شهرت بهتر و مناسبتر است تا شرح زندگی و خانوادگی در دهات ییلاقی که من مینویسم. اما همانطور که من نمیتوانم اشعار حماسی بسرایم، این کار را هم نمیتوانم بکنم.»
پایانبخش زندگی آستین جین بیماری بود. جین آستین در سال 1817 به سختی مریض شد و در جولای همان سال به تاریخ هجدهم درگذشت و در کلیسای وینچستر به خاک سپرده شد.
نویسنده: مهدی نوروز