«تمدن بشری، دهقان را حیوان بارکش خود کرده است... مورخان به همان اندازه به دهقان کمتوجهند که منتقدان تئاتر به افراد حقیری که صحنة نمایش را عوض میکنند... نقشی که دهقانها در انقلابهای پیشین بازی کردهاند، تا به امروز چنان که باید روشن نشده است.»
لئون تروتسکی
تا آنجا که به نظریه مربوط میشود، بُن حرف ویلم فلور، ایرانشانس و مورخ برجستة هلندی معاصر، در کتاب قطور و مهم «کشاورزی ایران در دورة قاجار» این است که بر اثر ادغام خواهناخواه ایران در اقتصاد جهانی طی قرن نوزدهم میلادی، کشاورزی ایران به مثابة بزرگترین، مهمترین و اشتغالزاترین بخش اقتصاد ایران، از حالت اقتصاد معیشتی و پایاپای محلی درآمد و «تجاری» شد. این تجاری شدن، با همة فراز و نشیبها و تحولات و مباحث اجتماعی و طبقاتی آن، در مجموع به سود کشاورزان و از جمله تهیدستترین آنها بود و به بهبود کیفیت زندگی و قدرت خریدشان انجامید.
چنانکه میدانیم، این ادعا چالشبرانگیز است. بیشتر منابع که فلور خود مختصراً دربارة آنها توضیح میدهد، در مجموع قرن نوزدهم میلادی و دوران قاجار را دورة اضمحلال اقتصادی ایران و در قلب آن بخش کشاورزی و کشاورزان میدانند و حتی بروز قحطیهای بزرگ ادواری در سرتاسر این دوره را ناشی از همین تجاری شدن و ادغام کشاورزی ایران در بازارهای جهانی میشمارند (ص 18 کتاب). احتمالاً مهمترین ویژگی کتاب «کشاورزی ایران در دورة قاجار» اما اتکای آن به چند هزار سند شامل صدها جلد کتاب و گزارش از منابع دست اول اروپایی از لابهلای آرشیو چندین کشور در قالب کتابی با بیش از 700 صفحه و 61 جدول برای اثبات این ادعای متفاوت و مهم است.
کتاب به طور کلی در دو قسمت نوشته شده است؛ قسمت نخست تا پایان فصل هشتم (صفحة 130) شامل مباحث و موضوعات کلیتر پیرامون تحولات ساختاری در بخش کشاورزی ایران طی قرن نوزده میلادی و ورود بیگانگان به اقتصاد ملی، تغییر مناسبات مالی و بازرگانی کشاورزی، وضعیت سرزمین و آب و هوا، ماهیت جامعه و اقتصاد روستایی، موقعیت زارعان از جمله قشربندی طبقاتی آنها و سرانجام وضعیت رو به اسکان کوچروان در این سده میشود. تقریباً تمام 600 صفحه بعدی کتاب تا پایان، به بیان کوچکترین جزئیات زیست و اشتغال و معیشت روستاییان و تولیدات آنها و میزان و تحولات بازرگانی محصولات روستایی در سدة 19 میلادی اختصاص یافته است و حاوی جزئیاتی یکپارچه شده در قالب کتابی از زندگی و معیشت سه چهارم ایرانیان در طول یک سده است که دستکم من تاکنون چنین یکجا و یکپارچه به زبان فارسی ندیده و نخواندهام.
در تأیید ادعای خود مبنی بر نادرست بودن تصور رکود کشاورزی در دورة قاجار مینویسد که مثلاً بازرگانی تبریز ظرف 30 سال منتهی به 1860 میلادی یا 1239 خورشیدی، عمدتاً بر اثر افزایش تجارت ابریشم و تنباکو با اروپا، هشت برابر شد. (ص 3) در همین مدت کل بازرگانی خارجی ایران 5/2 برابر شد و از 5/2 میلیون پوند به 6 میلیون پوند رسید. تا سال 1914 میلادی یعنی اوایل سلطنت احمدشاه، آخرین پادشاه قاجار، این رقم به 20 میلیون پوند یعنی 12 برابر رقم یک سدة پیش رسیده بود (ص 4).
در صفحة 5 کتاب، فلور رشد بانکداری نوین در ایران طی نیمة قرن 19 شامل تأسیس بانک شاهنشاهی ایران و بانک استقراضی روسیه که عملیات مالیشان بازرگانی خارجی ایران را سرعت بخشید، بازتاب رشد مناسبات بازرگانی کشاورزی ایران با جهان خارج میداند. این رشد، ناشی از افزایش چشمگیر تولیدات کشاورزی ایران و به تبع آن افزایش مازاد تولید بود که به گمان فلور، خود طی سدة نوزدهم میلادی، عمدتاً از چهار عامل ناشی میشد: نخست افزایش تنوع کشت بر اثر تغییر الگوی کشت محصولات که نیاز صادرکنندگان را دنبال میکرد؛ دوم افزایش نیروی کار در اثر افزایش یکجانشینی در عشایر و کوچروان و تبدیل آنها به کشاورز که برخاسته از بهبود قیمت فروش محصولات کشاورزی بود؛ سوم افزایش خرده مالکی و خویشفرمایی بر اثر فروش اراضی خالصه توسط دولت؛ و چهارم افزایش نسبی – و نه کامل – امنیت راهها و روستاها (صفحات 8 و 9).
در واقع ورود روسیه و بریتانیا به مناسبات داخلی ایران از اوایل قرن نوزدهم میلادی و ابتدای سلطنت فتحعلیشاه قاجار به بعد و نیز رقابتهای استعماری این دو ابرقدرت بر سر کاهش نفوذ طرف مقابل در سرزمینهای مورد ادعای خود، موجب ورود ایران به بازار جهانی و ادغام اقتصاد کشاورزی پایة ایران در این بازار شد. تنوع در کشت و تغییرات سریع و بعضاً سالانة آن بنا به تقاضای خریداران خارجی، از پیامدهای این ادغام بود (ص 15 و 16). به نوشتة فلور، نیروی محرک تجاریسازی اقتصاد که مارکس آن را سرآغاز رشد شهرنشینی و بورژوازی در اروپای قرن شانزدهم میلادی به بعد میداند و نظام سرمایهداری را پیامد آن میشمارد، در اقتصاد کشاورزی ایران، نه بر اثر توسعة داخلی تقاضا، بلکه توسعة خارجی پدید آمد (ص 20) حتی گسترش راهها و بهویژه راهآهن در جنوب روسیه و غرب هند بریتانیا نیز با هدف تسهیل دسترسی بازرگانان این دو قدرت به بازارهای همجوار ایرانی یعنی گیلان و مازندران در شمال و کرمان و سیستان در جنوب شرقی و مرز هند بریتانیا صورت گرفت (ص 20).
بیآنکه مستقیم و روشن بگوید، فلور در تحلیل نهایی ضعف حکومت مرکزی قاجار را که به ورود دو ابرقدرت روسیه و بریتانیا با دست برتر به درون مناسبات اقتصادی – اجتماعی ایران انجامید، به سود کشاورزان اعم از مالک و رعیت میداند؛ بهویژه که در قرن نوزدهم میلادی و در سراسر آن، نه وضع راههای داخلی بهبود اساسی یافت و نه وضع امنیت اما در عین حال، در همین مدت رشد بازرگانی خارجی، رشد تولید بخش کشاورزی را در پی آورد که بر اثر آن، همة طبقات اجتماعی روستا، ثروتمند یا تهیدست، کمابیش از آن بهره یافتند.
اما مسألة اینجا بود که در این تغییرات تنها در بخش کشاورزی اتفاق افتاد و تحول مشابهی در بخش صنعت، یا از آن مهمتر در ساختار قدرت سیاسی کشور صورت نگرفت. در حقیقت، در مورد گروههای مشخصی از حرفههای سنتی، تا حدی «صنعتزدایی» صورت گرفت.» (ص 13) اما این روند با اهمیت یافتن ناگهانی و سریع صادرات فرش و سایر صنایع دستی به ویژه به آمریکا و اروپا جبران شد؛ در حالی که تا پیش از سال 1873 میلادی قالی اساساً در فهرست کالاهای صادراتی ایران نبود. تا سال 1914 فرش بعد از تریاک دومین کالای صادراتی کشور بود که 12 درصد از کل صادرات ایران به لحاظ ارزش را تأمین میکرد. بنابراین، تجاری شدن اقتصاد ایران و ورود آن به عرصة بینالمللی، بیشتر به زیان صنعت و شهر صورت گرفت تا کشاورزی و روستا. این همان روندی است که بیشتر مورخان و تحلیلگران تاریخ اقتصاد ایران آن را «انحطاط اقتصادی ایران در دوران قاجار» میخوانند و فلور اصرار دارد که آن را عمدتاً متوجه شهر و صنعت بداند و نه روستا و کشاورزی.
به عنوان مثال و چنانکه در جدول یک (صفحه 14) آمده، ظرف حدود شش دهه از 1850 میلادی به بعد، سهم ابریشم و پارچه از صادرات ایران از 51 درصد به 6 درصد کاهش یافت. متقابلاً سهم میوه، پنبة خام، تریاک و فرش – عمدتاً به روسیه و هند بریتانیا – از 5 درصد به 50 درصد جهش یافت و ده برابر شد. این، واکنش کشاورزان، اعم از ملاکان بزرگ، خرده مالکان و مستأجران به علائم بازار بود. همزمان و تا سال 1900 میلادی، مقاصد اصلی صادراتی ایران نیز در این واکنش تغییر کرد و از عثمانی و بریتانیا (شامل هند) به روسیه که برای سیطره بر اقتصاد کشاورزی نیمة شمالی ایران از هیچ کوششی از تأسیس بانک گرفته تا حملة نظامی فرو نمیگذاشت، تغییر جهت داد. تا سال 1900 میلادی، روسیه 45، بریتانیا 35 و عثمانی 6 درصد بازرگانی خارجی ایران را تحت کنترل داشتند (ص 15). در همان 130 صفحة نخست، فلور حرفهای نظری مهم یا نسبتاً مهم دیگری هم دارد؛ از جمله اینکه رونق کشت تنباکو و تریاک در نیمة دوم قرن نوزدهم، واکنش کشاورزان ایرانی به علامتدهندگان اروپایی بود. (صفحات 16، 481 و 701). صنعت فرش نیز با همین تحول روبهرو بود. فلور، همچنین در فصل دوم کتاب توضیح میدهد که افزایش چشمگیر کسری بازرگانی خارجی ایران از نیمة دوم قرن نوزدهم میلادی به بعد – مشکلی که تاکنون ایران با آن دست به گریبان است – از «بهبود زندگی زارعان ایرانی ناشی میشد»؛ حتی اگر این بهبود و جبران کسری تراز بازرگانی خارجی را کشاورزان مهاجرتکرده به قفقاز و ارزهای ارسالیشان به ایران تا حدی جبران کرده باشد؛ چنان که ذکر شد، به نظر فلور علت اصلی افزایش چشمگیر واردات ایران در این دوره، افزایش رفاه نسبی کشاورزان و روستاییان بود.
***
کار بزرگ ویلم فلور، ایرانیشناس و مورخ بزرگ هلندی معاصر در کتاب «کشاورزی ایران در دورة قاجار»، از بخش چهارم و فصل نهم به بعد شروع میشود که جزئیات صدها ویژگی ریز و درشت و صدها آمار از زبان صدها سند معتبر موجود در آرشیوهای اروپایی را به دست میدهد که ابعاد حیات روستایی ایران در سراسر 6/1 میلیون کیلومتر مربع را طی یک سده با دقت روشن میکند. این 600 صفحه دوم کتاب را هیچ ایرانی هرگز زندگی خود را وقف گردآوری این همه جزئیات اطلاعات بازرگانی، تولید و ترکیب محصولات کشاورزی در حد شهر و قصبة روستای ایران نمیکند و نمیکرد و اساساً جایی در ایران بودجهای برای این کار ندارد و اگر داشته باشد اختصاص نمیدهد و اگر بدهد چنین نتیجهای از چنان حوصلهای که ما «پژوهشگران» محترم ایرانی داریم، در نمیآید. این کتاب تا مدتها، مرجعی مهم برای پژوهشهایی محلیتر برای فهم ایران سده نوزدهم میلادی خواهد بود.
در مجموع، فلور در کتاب خود سیمای یک کشور بیسرپرست با حاکمیت داخلی ضعیف را به نمایش میگذارد که با ناکارآمدی این حاکمیت، ویژگی اصلی یعنی اثرپذیری از مناسبات و تحولات بازرگانی بینالمللی در عین فقدان زیرساختهایی چون راه و امنیت، تعیینکننده میشود (ص 35-30).
در کتاب «کشاورزی ایران در دورة قاجار»، آنچه ما ایرانیان عموماً نظریهپرداز بیاتکا به مستندات و شواهد، آن را «تئوری» مینامیم، اندک است؛ حتی زیادی اندک اما اولاً ما همین حالا هم از بابت تئوری و نظریه بیش از حد لازم انباشته از مدعیان هستیم و ثانیاً چگونه ممکن است بدون جزئیات بیشماری که مثلاً فلور متکی به صدها جلد کتاب و سند و گزارش دست اول از صحنة زیست انسانهای ایرانی در قرن نوزدهم به دست میدهد، نظریة محکم ساخت؟ کتاب فلور، چنین مینماید که بیآنکه دربارة نظریهها ادعا یا حتی موضوعی را – جز در دو سه جمله – طرح کرده باشد، میتواند برای ارزیابیهای نظری پیرامون این دوران مهم از تاریخ و تاریخ اقتصاد ایران، مبانی آماری و شواهد و مستندات ارائه کند. از جمله اشارات بسیار کوتاه کتاب، ذکر موقعیت دهقانان ایران در ساختار اجتماعی و طبقاتی قرن نزودهم میلادی است: در این قرن و سرتاسر آن، «دهقانان فرودستان اجتماعی محسوب میشدند و شهرنشینان و کوچنشینان به دیدة تحقیر به آنها مینگریستند. مقام کوچنشینان از دید شهرنشینان برتر [از کشاورزان] بود... در سلسله مراتب اجتماعی، شهرنشینان و کوچنشینان در بالا و روستاییان در پایین قرار داشتند.» (ص 64) این در حالی است که در این زمان یعنی قرن نوزدهم میلادی، اکثریت مطلق جمعیت ایران را روستاییان تشکیل میدادند و سهم جمعیت شهرنشین کشور، به سبب ناامنیهای بین دو سلسلة صفویه و قاجار، به کمتر از 10 درصد کل جمعیت کشور کاهش یافته بود (ص 37). فلور، همچنین از بالفور نقل میکند که قدرت روستا در ایران، از زمان وقوع انقلاب مشروطیت کاهش یافته است. (ص 74) و میافزاید که مشارکت مردمی روستا در امور، احتمالاً در قرن بیستم میلادی کاهش یافته است.
به نظر میرسد فلور در کتاب مهم خود، علت اصلی این کاهش قدرت روستا و مشارکت آن در امور را درنیافته و از کنار آن به آرامی عبور کرده است. واقعیت این است که از ظهور صفویه به بعد، اصلیترین موتور محرکة تحولات اقتصادی – اجتماعی ایران، نه همچون هزاران سال پیش از آن که بر تضاد میان کوچروان و یکجانشینان استوار بود، تضاد میان شهر و روستا شده بود. فلور، نقطة تغییر اقتصاد کشاورزی ایران، از معیشتی به تجاری را که دگرگونی بسی ژرف و شدید در حیات روستا به شمار میآید، در قرن نوزدهم میلادی میداند و در کتاب خود، به ویژه در بخش مربوط به ابریشم مشتمل بر 50 صفحه، هیچ اشارهای به پیشینة آن در دورة صفویه نکرده است. حال آنکه میدانیم تجاری شدن کشاورزی ایران، از دوران صفویه و بر اثر شکست تاریخی ایران در جنگ چالدران در 893 خورشیدی (1514 میلادی) و البته نه صرفاً به خاطر آن، آغاز شد.
ایران از همان ابتدای قرن 15 میلادی، 400 سال پیش از شروع سلطنت قاجار، به وسیلة ایلخانان مغول با جهان بیرونی به ویژه اروپای نوین آشنا شده بود و از ابتدای قرن 16، میکوشید با تنوعبخشی به صادرات کشاورزی خود و افزایش حجم و ارزش آن به ویژه در مرکز همه ابریشم، نیاز خود به واردات اسلحة آتشین جدید از جمله توپ و تفنگ را برآورده سازد. ارتش دائمی به معنای امروز، در دورة صفویه و عباس اول در ایران شکل گرفت و نیازهای ارزی آن را اساساً تجاری شدن کشاورزی و صادرات ابریشم و واردات اسلحه تامین میکرد. پتروشفسکی مینویسد دولت صفویه که در ابتدا «با زور عشایر ترک کوچنشین» پدید آمد، در مدتی حدود یک سده ماهیتی غالباً ایرانی یافت و تا زمان سلطنت عباس اول (1038-996 قمری) عنصر دهقان ایرانی بر ساختار سیاسی تسلط قطعی یافت و اهل قلم، پس از کشمکش کمابیش 800-700 ساله بر اهل شمشیر به پیروزی برگشتناپذیر رسید. از زمان عباس اول به بعد بود که شهر در ترکیب مسلط «بازار» و پیوند آن با «روحانیت» نوظهور به سرعت رشد کرد. با شروع تضعیف صفویه، دو نهاد بازار و روحانیت یکدیگر را «یافتند» و تا انقلاب بهمن 1357 پیوندی 400 ساله و همهجانبه با یکدیگر برقرار کردند.
برخلاف نوشتة فلور، تجاری شدن کشاورزی ایران و برقراری یکی از پیچیدهترین سازمانهای اداری دولتی برای خرید انحصاری ابریشم از کشاورزان حتی در مقیاس امروزی، از زمان صفویه و در واکنش به نیاز ارزی حکومت اتفاق افتاد. اندرو نیومن در کتاب کمترشناختهشده خود «ایران عصر صفوی» به این نکتة مهم اشاره میکند که به طور کلی صفویه ایران را از لحاظ «مناسبات تولیدی» وارد عصر جدید کرد: در پایان این عصر، روستا و کشاورزی دیگر یگانه پایه یا حتی تعیینکنندة مناسبات تولیدی نبود و با ورود شهر، اصناف، بازرگانان و صنعتگران شهری به این مناسبات، پیچیدگی آن به شدت افزایش یافت. این نکته با استدلال فلور در کتاب «کشاورزی ایران در دورة قاجار» منافات دارد.
در بیان تضاد میان شهر و روستا و «شروع» این تضاد به عمده و اصلی شدن از میانة دوره صفویه به بعد، این نکته اکنون کمابیش شناخته شده است که شورش افغانان قندهار و جنوب غربی افغانستان کنونی، در واقع شورش داخلی ایرانیان خارج از مرکز بر اثر ظلم بیش از حد تحمل حکام صفوی بر آنان بود. این طوایف،اعم از افشاریه، زندیه و دست آخر قاجار، در واقع یکجانشینان و روستاییانی بودند که بر اثر فشار حکومت مرکزی به تنگ آمده و سر به شورش بر میداشتند. پتروشفسکی نیز در کتاب «تاریخ ایران» به این موضوع مهم در بیان شکلگیری و سپس تشدید تضاد میان شهر و روستا و ریشههای آن اشاره میکند و مینویسد که در ابتدای شکلگیری دولت نادر در نیمة قرن دوازدهم قمری، گرچه پیوستگی سیاسی ایران یک بار دیگر و با سرکوب کردن شورش افاغنه قندهار کامل شد، «اما مملکت... به بحران مالی دچار شده و به حال ورشکستگی کامل اقتصادی درآمده بود. روستاها در این زمینه بیشتر از همه رنج میکشیدند. بسیاری از دهقانان یا در اثر رویدادهای جنگ کشته شدند یا به وسیلة ترکان و غلزائیان [افغان] به بردگی رفتند. تنها در حومة اصفهان، از 1500 پارچه آبادی، هزار تای آن خالی از سکنه گردیدند. کاریزها، سدها و تأسیسات آبیاری دیگر به کلی ویران شدند.» به قول رودی مته در اثر درخشان خود «زوال صفویه و سقوط اصفهان»، اروپاییانی که در پایان قرن دوازدهم هجری – آستانة شکلگیری سلطنت قاجار – به ایران میآمدند، باور نمیکردند که این مغاک تیره و تیرهبخت، همان تمدن درخشان و اقتصاد نیرومندی است که در سفرنامههای 150 تا 200 سال قبل به عنوان ایران صفویه از آن یاد شده بود.
هم تجربه دولت صفوی و هم پادشاهی نادرشاه افشار (1160-1148 قمری) به روستای ایران ثابت کرده بود که یک دولت نیرومند و مرکزگرا در ایران، حتماً به افزایش غارت سازمانیافته روستا توسط شهر میانجامد. شاید سلطنت نیمه قدرتمند – نیمه متمرکز قاجار، به نوعی مصالحه موقت میان شهر و روستا بود که به قول ویلم فلور، در تحلیل نهایی به رشد روستا و افزایش قدرت خرید همة ساکنان آن به طور نسبی انجامید.
من هم انقلاب مشروطه و هم انقلاب اسلامی 1357 را با همه ابعاد و پیامدهایش، اساساً محصول و مخلوق اصلی شدن تضاد میان روستا و شهر میدانم و بر آنم که حاصل نهایی این تضاد، غلبة کامل روستا بر شهر در فرآیند انقلاب اسلامی و تبدیل روستا به شهر در دهههای پس از آن به مثابة سنتز این تضاد بود. از اینجا به بعد، موتور محرکة اصلی اجماعی – سیاسی ایران، تضاد و طبقاتی است. برای اثبات این نظر، شواهد پرشمار و
حتی بیشماری وجود دارد که جای طرح آنها اینجا نیست.
در کتاب ویلم فلور، چنان که گفته شد، اثری از نظریه نیست. او، گویی حتی با دقت و وسواس تمام مراقبت کرده است که مثلاً از کارل مارکس یا ویتفوگل و نظریههای قابل اعتنای آنها دربارة آسیا و ایران حتی یاد هم نکند. با این همه، به لحاظ شواهد و اسناد و شرح کامل رشته فعالیتها، این کتاب خلائی بزرگ را به صورت یکجا و یکپارچه دربارة بخش مهمی از تاریخ ایران پر میکند. این کتاب، به زمینههای شکلگیری جامعة روستایی ایران در پیش از قرن 19 میلادی نمیپردازد؛ به سیاست یا آثار اجتماعی تحولات ژرف روستا و بخش کشاورزی ایران نیز کاری ندارد. مثل همة کتابهای چاپشده دیگر به زبان فارسی، خالی از برخی ابهامات و اشتباهات املایی نیست اما یک قرن زیست اکثریت مطلق ملت ایران را با جامعیت و دقتی تمام به تصویر میکشد که خود خوراک اصلی و پایة همه نظریههاست. از این بابت، به آقای فلور مدیونیم و سپاسگزار کوشش بزرگ او برای نگارش این کتاب دربارة ایران.
چنان که از لئون تروتسکی در صدر این گفتار نقل کردم، نقش دهقانان در تاریخ ایران، به ویژه از دورة سلطنت صفویه به بعد و شکوهمندترین و سترگترین صحنة آن یعنی انقلاب بزرگ بهمن 1357 و رویدادهای پس از آن، اصلاً دیده نشده است. روشنفکران و مورخان «شهری» را یارای درک و نمایش این نقش بیبدیل نیست. از این جنبه، ترسیم و نگارش تاریخ 500 سال اخیر ایران و به ویژه 50 سال پایانی آن هنوز حتی آغاز هم نشده است.